مقاله با موضوع " کاربرد نظریه نشانه شناسی در تجزیه و تحلیل مباحث استراتژیک "
نویسنده : دکتر علیرضا سلیمانی
مقدمه
عمده مباحث استراتژیک در عرصه سیاست معطوف به ارزیابی توان و قدرت نیروهای سیاسی است. این نیروها چه در سطح ملت- دولت و چه در سطح احزاب سیاسی و قومی، در صورت رویارویی با یکدیگر به قصد کسب پیروزی و یا حداقل خنثی نموده توان نیروی حریف اقدام می نمایند. بنابراین در عرصه رویارویی برآورد نیروی خودی و رقیب امر بسیار حیاتی و استراتژیک می باشد. .....
برای دریافت فایل متن این مقاله اینجا را کلیک نمایید.
نظریه نشانه شناسی اگر چه منشاء و پیدایش آن در عرصه مباحث زبان شناسی می باشد ولی بسط مفهومی آن در عرصه مباحث استراتژیک می تواند به عنوان یک روش در ارزیابی توانمندی های ملی و گروهی صاحبان قدرت موثر باشد. آنچه که در نشانه شناسی مشخص است ارزیابی معنای نشانه ها در عرصه فرهنگ می باشد. حال اگر این نشانه ها را توانمندی و قدرت یک دولت- ملت و یا یک گروه سیاسی در نظر بگیریم معنایی که در حوزه فرهنگی خود ایجاد می کند، مبانی برآورد قدرتی است که حسب انسجام معنا در پیروان و آحاد همان جامعه ایجاد می کند.
نشانه شناسی مبانی خود را بر میزان صدق و کذبی که گزاره های سیاسی به مثابه نشانه در فرهنگ دارند قرار می دهد. اگر گزاره سیاسی یک کشور در ایجاد مشروعیت در نزد آحاد آن جامعه معنای کذبی را تجلی نماید، قدرت آن کشور بر اساس آن گزاره از هم خواهد پاشید مانند گزاره سوسیالیزم که در اتحاد جماهیر شوروی از میزان تصور صدق آن در نزد جامعه کاسته شد و به کذب تمایل نمود و در نهایت اتحاد جماهیر شوروی از هم پاشید. این مثال در مورد تصور صدقی که از نظام شاهنشاهی در بین جامعه ایران به کذب گرایید قابل توجه است، که چگونه در سال 1357 شاه را فاقد قدرت نمود. نظریه نشانه شناسی بر اساس تحصیل معانی نشانه های قدرت یک واحد سیاسی و یک گروه سیاسی در میان اعضای خود توانمندی های آن واحد را در عرصه رویارویی می تواند محاسبه کند. مرتبه اول محاسبه اینکه تا چه حد نشانه ها در درون واحد سیاسی به تولید قدرت کمک می کنند و اینکه در مرتبه دوم تا چه حد می توانند در مقابل قدرت رقیب استقامت نمایند.
- جایگاه فرهنگ در نظام نشانه شناسی
در مورد کاربرد نظریه نشانه شناسی در تجزیه تحلیل مباحث استراتژیک، همانطور که در مقدمه آورده شده است، سابقه مطالعاتی توانمندی وجود ندارد. ولی به تدریج از مباحث نشانه شناسی در ارزیابی های سیاسی و توانمندی های قدرت های سیاسی می توان استفاده نمود.
مطالعات سیاسی استراتژیک به ارزیابی میزان قدرت فرد، گروه، قوم، جامعه، ملت و دولت می پردازد. مطالعات نوین سیاسی در عرصه روابط بین الملل بسیار تلاش نموده است که که قدرت واحدهای سیاسی را ارزیابی نماید. خصوصاً در عرصه نبرد، تمامی تلاش نیروهای نظامی و کارشناسان نظامی را به خود معطوف می نماید.مراکز مطالعاتی روابط بین الملل با رهیافت های استراتژیک انواع و اقسام نظریه های مرتبط به چگونگی ارزیابی توان ملی و توان دشمن را به کار گرفته اند، با این حال مجموعه تلاش ها و نظریه های فوق تاکنون با موفقیتی اندک روبرو بوده اند. مشاهده می شود که نیروهای شوروی به عنوان ابر قدرت شرق در دوران جنگ سرد با ناکامی از اشغال افغانستان، از این کشور خارج گردیدند. عدم موفقیت نیروهای آمریکایی در ویتنام نمونه دیگر است. خروج اسرائیل از جنوب لبنان در مقابل مقاومت
هسته های حزب الله در دهه 1980 میلادی مثال بازرسی می باشد. در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران نیز مشاهده شد که تمامی لشگرها و تجهیزات نظامی عراق در دشت های خوزستان در مقابل مقاومت های مردمی وغیر کلاسیک نظامی که در زمان خود موصوف به ستاد جنگ های نا منظم سردار دکتر چمران بود متوقف شد و آرزوها و امیال صدام حسین را در اشغال چند روزه استان خوزستان را ناکام گذاشت. علل شکست نیروهای مهاجم فوق، شوروی، آمریکا، اسرائیل، عراق در چیست. با اینکه به لحاظ نظامی و تجهیزاتی نیز تفوق کامل را نیز از همان ابتدا به همراه داشتند.
نشانه شناسی و تاثیرات نشانه های جنگ در فرهنگ به عنوان یک مبحث نوآورانه
می تواند در رمز گشایی از علل شکسته های فوق کارآمد باشد. بنیاد مفاهیم نشانه شناسی بر عرصه های فرهنگی مستقر است. نشانه ها اعم از کوچک یا بزرگ در فرهنگ قابل معنا می باشد. برای آشنایی ذهن به چند مثال اشاره می شود. علائم ترافیکی در کنار جاده ها برای رانندگان قابل فهم است زیرا قبلاً از طریق آشنا شدن با فرهنگ ترافیک، علائم ترافیکی به مثابه نشانه های آن معنا پذیر شده اند. اگر این علائم را در محیطی برای نمونه مانند قبایل بدوی در اعماق جنگل های آمازون یا آفریقا در مقابل خانه های بومیان قرار دهیم، نه تنها از آن علائم درکی ندارند، بلکه ممکن است معنای را از آن استنباط نمایند که با تجربیات تاریخی فرهنگی آنها قابل معنا گردد. برای مثال می تواند این علائم رانندگی، نشانه های شرارت، طلسم شدن توسط دشمنان، سحر و جادو یا بالعکس نشانه مثبت معنا شود ولی به هیچ وجه معنای علائم رانندگی را برای آنها حاصل نمی نماید. زیرا آموزه های فرهنگ ترافیکی در آنجا وجود ندارد.
اولین موضوعی که از نشانه جنگ در فهم نیروهای مهاجم شوروی به افغانستان، آمریکا به ویتنام، اسرائیل به لبنان و عراق به ایران متبادر می کند با فهم نیروهای که مقاومت را در مقابل آنها سامان می بخشند مرتبط به تفاوت و اختلاف پتانسیل فرهنگی می باشد که بین فرهنگ نیروهای مهاجم و نیروهای مدافع حاصل می شود. نیروهای روسی به سرزمینی وارد می شوند که تمامی کوه ها و دشت ها و ساختمان ها و حتی آدم های آنها، نشانه های با معنا جهت حضور قوی روحی و فرهنگی مناسب در جنگ را فراهم نمی نماید. در حالیکه نیروهای افغانی که در منطقه اشغال، تهاجم دشمن را مشاهده می نمایند، تمامی آنچه که یک روس غریبه می پندارد و با آن نتوانسته است ارتباط مثبت فرهنگی حاصل نماید برای وی موتور محرکه ایی می باشد که بر اساس آن کسب می نماید و دفاع خود را سامان می بخشد. ولی آیا قاعده ایی کلی می توان بنیاد گذاشت که در همه عرصه های نبرد، نیروهای مهاجم مواجه با شکست خواهند شد و نیروهای بومی با موفقیت مقاومت خود را سامان می بخشند. از منظر نشانه شناسی فرهنگی پاسخ منفی است. زیرا با همان دلایل فرهنگی، می توان مهاجمین را در عرصه نبرد تصور نمود که از فرهنگ بالاتر در حفظ موجودیت خود در عرصه نبرد برخورداراند و بر عکس با ضعف فرهنگی و روحی حاکم بر نیروهای بومی منطفه اشغالی، تشدید شکست نیروهای بومی را در مقابل مهاجمین رقم زند.
بر اساس همین اختلاف فاز فرهنگی از نشانه جنگ، آمریکایی ها توانستند یک پیروزی سریع و برق آسایی را در عراق در جهت حذف صدام برای خود رقم زنند در حالیکه نیروهای ارتش صدام همگی در حالت فرار از مقابل نیروهای آمریکایی، بدون هرگونه مقاومت، کشور خود را در مقابل نیروهای آمریکایی قرار دادند. در این مثال آمریکا توانسته بود از حادثه یازده سپتامبر و تخریبی که در قلب آمریکا حاصل کرده بود فرهنگ تهاجمی بسیار توانمندی در مقابل تروریست ها به زعم خود حاصل نماید. جهت مقایسه می توان به میزان محبوبیت بوش در قبل و بعد از حادثه یازده سپتامبر به عنوان یک نشانه اشاره نمود. رقابت بوش با رقیب انتخاباتی ریاست جمهوری خود الگور به قدری ضعیف و کم حاشیه بود که پیروزی وی را به سختی رقم زد و با تفاوت رای بسیار کمی از رقیب پیروز شد به گونه ای که شایعه تقلب انتخاباتی وی را افزایش داد. بوش پیروز، با کم ترین رای، با حادثه یازده سپتامبر به بالاترین میزان محبوبیت خود در سطح ملی است یافت. آمارهای نظر سنجی چند روز پس از حادثه، محبوبیت وی به بیش از 85% در بین جمعیت آمریکا نشان داد. اگر در همان لحظه حادثه، نظر سنجی می گردید این محبوبیت حتی به پیش از 90% نیز قابل اندازه گیری بود. نشانه یازده سپتامبر یک نشانه تهدید ملی، به افزایش انسجام و آمادگی فرهنگی آمریکایی جهت تهاجم به تروریست ها بسیار کمک نمود. بوش به عنوان نشانه ایی بود که آمریکایی ها می توانند در سطح ملی به آن اتکا نمایند و انتقام خود را از تروریست ها یا آنچه که آنها به القاعده می شناختند، بگیرند.
در مقابل نیروهای عراقی خسته از ظلم و جور سه دهه خشن و وحشیانه حضور حزب بعث در سطح ملی که شدیدترین نظام سرکوب و اختناق را در عراق معاصر حاکم نموده بود، جنگ مفهومی مقاومت افزا معنا نمی یافت بلکه جنگ فرصتی تلقی می گردید که خود را از نظام ظالمانه صدام خلاص نمایند. خصوصاً اینکه نشانه های جنگ در نزد آمریکایی ها با نشانه های جنگ در نزد عراقی هم معنایی پیدا کرده بود. آمریکا شعار آزادی منطقه از دست تروریست ها را سر داده بودند که در اینجا صدام مصداق آن بود و عراقی نیز در تمنای خروج از حکومت سرکوب گر صدام حسین بودند. اگرچه نیروهای آمریکایی مسیحی بودند و نیروهای صدام حسین مسلمان و لیکن نشانه جنگ در فهم فرهنگی مشترک آنها خلاصی از نظام اختناق را پر معنا نموده بود. از این جهت زمانی که در ایران اکثر کارشناسان نظامی بر این گمان بودند که نیروهای آمریکایی جنگ سختی را در مقابل نیروهای عراقی خواهند داشت، بر مبنای همین تجزیه و تحلیل نشانه شناسی، اینجانب کسب یک موفقیت بسیار ساده را برای آمریکا در جنگ حذف صدام پیش بینی می نمود. خصوصاً اینکه حتی تمایل عراقی های ساکن در ایران نیز در خلاصی از دست دشمنی صدام قابل وضوح بود. در اینجا می توان به عنوان یک ادله فرهنگی به این اشعار سعدی استناد جست.
پادشاهی کو روا دارد ستم بر زیر دست
دوستدارش روز سختی دشمن زور آور است
با رعیت صلح کن و از جنگ خصم ایمن نشین
زانکه شاهنشاه عادل را رعیت لشکراست
در شعر سعدی، صدام به عنوان یک پادشاه، اگر چه در پوشش یک رئیس جمهور، ستمگر تلقی می شود؛ که بر زیر دستان خود یا همان رعیت ستم نموده است، بنابراین در ضرورت خروج از ستم، باعث خواهد شد که در روزهای سختی جنگ، آمریکا، دشمن اش، دوستداران زیر دستانش شود، و بر توان زورآوری آمریکا در صحنه نبرد وی بیافزاید. سعدی حسب ارزیابی که از نظام فرهنگی جوامع دارد این پیشنهاد را دارد که رفتار صلح و سازش با رعیت، ایمنی بخش پادشاه در جنگ با خصم می باشد، زیرا رعیت است که لشکریان یک حاکم عادل خواهند بود.
بنابراین معناشناسی از نشانه جنگ این را نشان می دهد که جنگ و معنای آن در نزد آمریکایی ها و در نزد مردم عراق بردارهای هم جهت بودند که در مقابل طرف دیگر یعنی صدام و آنچه از نیروهای عراقی، تحت عنوان گارد ویژه ریاست جمهوری که برایش باقی مانده بود. به نظر می رسید که همان گارد ویژه ریاست جمهوری نیز حسب ظلمی که از صدام مشاهده می کرد آمادگی روحی و فرهنگی جانفشانی برای صدام را نداشت و در عمل همینطور نیز شد.
ولی جنگ آمریکا در عراق، قسمت بعدی را نیز داشت. یعنی مقاومتی که از طرف اقلیت های مخالف و اهل سنت عراق پس از پیروزی بر صدام آمریکایی ها در مقابل خود مشاهده کردند. این مقاومت نظامی چرا قبل از صدام حاصل نگردید و بعد از صدام حاصل شد. پاسخ آن در فهم فضای فرهنگی می باشد که نشانه جنگ در آن فضا قابل فهم می باشد. در قبل از سقوط صدام مقاومتی مشاهده نشد زیرا همه چه شیعیان عرب چه سنی ها و چه کردها همگی جنگ حادث را فرصتی برای خلاصی از دست صدام معنا می کردند، در حالی که پس از سقوط صدام اگرچه سقوط صدام نشانه مورد پسند همگان بود ولیکن افزایش حضور سیاسی شیعیان در دولت پس از صدام و همینطور افزایش قدرت و منزلت سیاسی نظامی اجتماعی اکراد عراقی باعث شد که اهل سنت فروپاشی نظام بعثی عراق را به مثابه یک شکست فرهنگی پس از صدام تلقی نماید. به هر حال تصویری که از افزایش و حضور جهش گونه شیعیان در قدرت سیاسی، مشاهده نمود که کاهش تدریجی قدرت اهل سنت عراق را به نمایش می گذاشت، بنابراین مقاومت در مقابل نیروهای اشغالگر آمریکا صرفاً از طرف نیروهای اهل سنت رقم می خورد. تهاجمات نظامی نیروهای القاعده به آمریکا نیز در این بستر فرهنگی مشترک با اعراب سنی قابل معنا بود. خصوصاً حضور شیعیان و اکراد در کسب مقامات سیاسی، اجتماعی، تیغ انتقام اعراب سنی را صرفاً معطوف به آمریکا ننمود و تاکنون هزینه زیادی را برای شیعیان و اکراد حاصل نموده است.
با همین فهم فرهنگی که در نیروهای درگیر در صحنه نبرد عراق در جنگ با صدام و در جنگ پس از صدام داشتم جنگ اولی را برای آمریکا بسیار آسان ولی دومی را مشکل آفرین می دانستم. در حالی که عرف کارشناسان سیاسی نظامی در ایران برعکس قسمت اول را سخت می دانستند و وضعیت پس از سقوط صدام برای آمریکایی ها را آسان جلوه می نمودند، از این منظر که آمریکا به عنوان یک نیروی نظامی با تفوقی که کسب می نماید. مرحله بعدی جنگ اش را از مرزهای غرب، به سمت ایران نشانه خواهد گرفت. که در تعبیر رایج کارشناسان گسترش ناتو در همسایگی ایران به عنوان تهدید معنا می گردید و در حال حاضر نیز همین گونه تفسیر و معنا می شود.
فرهنگ یا قدرت
از منظر نشانه شناسی با توجه به نمونه ها و مثال هایی که زده شد. فرهنگ را معادل قدرت تلقی می نماییم. ولی در اینجا مراد، «فرهنگ نشانه» است، نه فرهنگ به معنای کلیت آن، برای مثال فرهنگ نشانه شاهنشاهی در ایران در فروپاشی قرار گرفت و سقوط دولت شاهنشاهی را در بهمن 1357 برای ایران رقم زد. در حالی که فرهنگ ایرانی ها در سایر ابعاد همچنان محفوظ ماند. نشانه سوسیالیزم در معنای فرهنگی آن و در نزد آحاد جامعه شوروی فاقد معنا گردید و به فروپاشی نظام سوسیالیستی آن منتهی گردید. و حتی سایر نشانه های آن نیز از هم پاشید مانند فروپاشی نشانه ارتش سرخ که به پانزده ارتش ملی برای هر کدام از دول فرو پاشیده شده منتهی گردید.
استراتژی ها به مثابه نشانه نیز در مباحث کسب و یا حفظ قدرت، در تفسیری است که آحاد جامعه از معنای نشانه ایی آن در فرهنگ کسب می نمایند، می باشد به هر حال در باب فرهنگ مطالبی بسیار گفته شده است ولی اینکه فرهنگ در نشانه برابر است با میزان قدرت برآمده از آن نشانه مطالبی است که در حال حاضر در ارزیابی ها قدرت به آن می بایستی اشاره نمود و از آن شنیده شود. زیرا اساساً در نظریه های جامعه شناسی رایج خصوصاً نظریه های کارکرد گرایان، که اکثر تجزیه و تحلیل های جامعه شناسی سیاسی می باشد، به این موضوع پرداخته نشده است. خصوصاً در نظریه های تالکوت پارسونز و کارل دویچ، بر اساس نظریه تالکوت پارسونز فرهنگ نه مثابه قدرت بلکه در کنار اقتصاد و سیاست و نظام حکومتی از ارکان اصلی جامعه می باشند.
از این جهت حسب جامعه شناسی و پارسونزی، کشورها و دولتمردان برنامه های توسعه خود را به برنامه های توسعه سیاسی، اقتصادی فرهنگی اجتماعی وصف می کنند و نظام برنامه ریزی و بودجه بندی آن را شکل می دهند. در حالیکه در نظام نشانه شناسی فرهنگ بر همه ارکان دیگر احاطه دارد و یک کمیت در کنار سایر توانمندی های سیاسی، اقتصادی قرار نمی گیرد. به عبارت دیگر در نظریه های پارسونزی و کارکردگرایی اساساً فرهنگ برابر قدرت قرار نمی گیرد، بلکه یکی از عناصر قدرت جامعه دانسته می شود. در نظریه جامعه شناسی کارکردگرایی، جامعه و فرهنگ آن به چهار الی پنج عنصر تقسیم می شود، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و غیره در حالیکه در جامعه شناسی سیاسی مبتنی بر نظام نشانه ایی، فرهنگ است که اقتصاد را شکل می دهد و به عنوان قدرت و یا قدرتمندانه از آن بهره می گیرد. فرهنگ است که روابط اجتماعی را شکل می دهد و به عنوان قدرت و یا قدرتمندانه از آن بهره می گیرد. فرهنگ است که به مثابه قدرت سیاست را شکل می دهد یا قدرتمندانه از آن بهره می گیرد و یا فرهنگ است که نظام خانواده را در جامعه شکل می دهد و یا قدرتمندانه از نهادهای حل منازعه موجود در جامعه استفاده می نماید.
به هر حال مطالب مطرح شده نیز از این بابت نوآورانه می باشد که تاکنون نیز موضوع فرهنگ در نزد اکثر نشانه شناسان معطوف است به مباحث مرتبط به عرصه زبان و یا زبان شناسی، و کمتر کسی است که فرهنگ را به مثابه قدرت و به عنوان یک شیوه و روش پژوهی در برآوردهای استراتژیک به کار گرفته باشد.
برای دریافت فایل متن این مقاله اینجا را کلیک نمایید.