وبلاگ رسمی دکتر علیرضا سلیمانی

دکتر علیرضا سلیمانی
وبلاگ رسمی دکتر علیرضا سلیمانی

وبلاگ رسمی و شخصی دکتر علیرضا سلیمانی

انرژی هسته ای حق مسلم ماست
پیروزی هسته ای برجام ملت ماست

علیرضا سلیمانی

بایگانی

دکتر سلیمانی


کارشناس : دکتر علیرضا سلیمانی
تاریخ : 93/5/20


بسم‌اله‌الرحمن‌الرحیم، در این نشست به دو سؤال اساسی خواهیم پرداخت، سؤال اول: پدیده‌ی داعش چیست؟ سؤال دوم: راهبرد مقابله آمریکا با آن چیست؟
در پاسخ به سؤال اول، ما براساس جامعه‌شناسی سیاسی از منظر نشانه‌شناسی به موضوع خواهیم پرداخت. جامعه‌شناسی از این لحاظ مورد کاربرد است که بدانیم حوزه اجتماعی فعالیت داعش چه ابعادی دارد؟
نشانه‌شناسی از این لحاظ که نشانه‌های ظاهرشده از داعش در عرصه اجتماعی، در سطح متصرفات داعش یا در سطح عراق، یا در سطح منطقه و در نهایت در عرصه بین‌الملل، چقدر قدرت داعش را منبسط یا منقبض خواهد نمود و در نهایت راهبرد آمریکا در مقابله با داعش با توجه به تجربه‌ای که از عراق دارد چگونه خواهد بود؟
بنابراین ابتدا سرفصل بحث را مورد بررسی قرار می‌دهیم که عبارتند از:
۱ـ جامعه‌شناسی پدیده‌ی داعش
۲ـ نشانه‌های داعش
۳ـ نقاط قدرت یا امکاناتی که قدرت داعش را منبسط می‌کند
۴ـ نقاط ضعف یا عناصری که توانمندی‌های داعش را به چالش می‌کشانند
۵ـ بررسی پدیده‌ی داعش در یک نگاه تاریخی ـ سازمانی
۶ـ راهبرد آمریکا نسبت به داعش
۷ـ چگونگی مقابله آمریکا با آن

جامعه‌شناسی پدیده‌ی داعش

اهمیت یک پدیده‌ی اجتماعی، همانند داعش می‌تواند از دو منظر قابل بررسی باشد. آنچه که بیشتر در رسانه‌های خبری مورد توجه است اینکه از منظر نخبگانی، آنها چه کسانی هستند، قبل از اینکه رهبر سازمان شوند، چکار می‌کردند و میزان تعلقات آنها به ارزش‌های فرهنگی، مذهبی و سیاسی چیست و غیره؟ موضوع دوم ارزیابی از ساختار اجتماعی ـ فرهنگی داعش می‌باشد. به عبارت دیگر بستر اجتماعی که می‌تواند امکانات خود را در اختیار داعش بگذارد و این افراد را بر سریر قدرت بنشاند چیست؟ در این مقاله هیچیک از دو موضوع به نفع دیگری حذف نخواهد شد ولی منظر دوم در اولویت بررسی قرار خواهدگرفت.
از این لحاظ در اولویت می‌باشد که پدیده اجتماعی همانند داعش اگر قوت می‌یابند و یا اگر ضعیف می‌شوند براساس عملکردی که جامعه از شعارهای آنها می‌بیند و نسبت به آنها پاسخ می‌دهد، قابل ملاحظه می‌باشد. ممکن است در ابتدا جامعه نگرش استقبالی به یک سازمان داشته باشد ولی بعد از مدتی بخاطر مشاهدات و تجربیاتی که از آن دریافت می‌کند، سازمان مربوطه را مورد سؤال قرار دهد و سپس به حاشیه و درنهایت برای آن سازمان رقیب دیگر را تقویت نماید و درنهایت آن سازمان را از جامعه خود حذف کند و رقیب را جایگزین نماید. برای نمونه چگونه در افغانستان، طالبان از حوزه‌های علمیه اهل سنت سلفی رادیکال به عرصه جامعه سیاسی افغانستان قدم گذاشتند چگونه جامعه پشتون‌های افغانی امکانات رشد آنها را فراهم نمود و درنهایت به قدرت رسیدند و دولت اسلامی امیرالمؤمنین ملاعمر را در افغانستان پدید آوردند و درنهایت سایر گروه‌های اجتماعی‌قومی را تحت سیطره خود درآوردند و درنهایت عملکرد آنها و انزجار و نفرتی که حاصل رفتارهای سیاسی آنها در متن جامعه بود و امکانات رقیب آنها را در جهت به چالش کشیدن آنها تقویت نمود و درنهایت سقوط آنها را رقم زد.
مثال فوق راه را برای ارزیابی جامعه‌شناسانه داعش فراهم می‌سازد، مدلی که در عرصه جامعه‌شناسی سیاسی قدرت، از ظهور تا افول قدرت‌ها قابل بررسی می‌باشد.

نشانه‌های داعش

در نشانه‌شناسی سه مطلب مهم مورد بررسی قرار می‌گیرد، ابتدا بررسی خود نشانه، دوم بررسی فرهنگی که آن نشانه در آن معنا می‌یابد و یا معنای خود را از دست می‌دهد، سوم اینکه نشانه برای تداوم خود به چه مقدار می‌تواند تاریخیت و یا ابدیت خود را در نزد پیروان و هواداران خود منسجم سازد. به عبارت دیگر داعش چه درک فرهنگی از تاریخ خود دارد و جامعه چه درک فرهنگی از نشانه‌های داعش دریافت خواهد کرد، این موارد موضوع‌های اساسی در بررسی داعش خواهد بود. برای بررسی داعش بهتر است این نشانه‌ها را در عرصه دو رویکرد مقوم‌ها و چالش‌های داعش مورد بررسی قرار دهیم. نشانه‌هایی که تقویت‌کننده داعش در عرصه اجتماعی هستند و نشانه‌هایی که برای داعش چالش‌برانگیزند. اگر این‌ها مورد بررسی قرار گیرند، نیروهای مقابله‌کننده تلاش می‌نمایند با توجه به تأثیر این نشانه‌ها نیروهای خود را در عرصه مقابله بیاورند و یا در مورد به میدان آوردن آنها احتیاط بورزند. آمریکا، راهبرد نظامی ـ دیپلماسی خود را نسبت به نشانه‌هایی که در عرصه اجتماعی داعش مشاهده خواهد نمود، تنظیم می‌نماید، بنابراین فهم راهبرد آمریکا در امر فوق بیشتر به این نکته معطوف است که داعش چه نشانه‌هایی را از خود بروز می‌دهد.

نقاط قوت داعش

چهار نشانه مورد بحث است:
۱) پدیده‌ای فرا منطقه‌ای است، داعش به لحاظ اینکه مروج یا بازتاب یک فهم از نگرش مذهبی مشهور به سلفی رادیکال جهادی می‌باشد، به میزانی که در عرصه جهانی شعارهای خود را بازتاب نماید به جذب نیرو و رزمنده موفق خواهد شد. بنابراین جذب نیرو حتی از اروپا و مسلمین اهل سنت آنجا، امکان‌پذیر خواهد بود.
۲) پدیده‌ای تاریخمند است. به لحاظ فرهنگی برای هویت بخشیدن به خود تلاش می‌نمایند که عرصه‌ای از تاریخ را به خود متعلق بداند و یا در انحصار خود درآورد. این عرصه به‌طور عام معطوف به ظهور دین اسلام به‌طور خاص از دولت بنی‌عباس در منطقه است. چرا دولت بنی‌عباس؟ به‌خاطر اینکه سه نشانه تاریخی از دولت بنی‌عباس قابل ظهور است:
اول ـ پایتخت بودن بغداد به عنوان مرکز خلافت بنی‌عباس که به‌شدت مورد نیاز و احتیاج اهل سنت کنونی عراق نیز می‌باشد که در حمله اشغالگرانه آمریکا به عراق، این پایتخت را از دست داده‌اند و از این بابت افسرده‌اند، بنابراین کسی یا گروهی که بتواند این شعار را بدهد اولین کسانی که مورد جذب آنها خواهد بود از اهل سنت عراق است.


دوم ـ رنگ سیاه و علامت سیاه که به مثابه علامت بنی‌عباس، رنگ افتخار و غرور و هویت‌بخش برای آنها خواهد بود، این رنگ و علامت یادواره غرور دولت پانصدساله خلفای بنی‌عباس می‌باشد. بنابراین همسان‌سازی با بنی‌عباس علاوه بر اینکه وجه قدرت‌آفرینی آنها است، وجه تمایز آنها با کردها و شیعیان عراق نیز می‌باشد. البته وجه تمایز آنها با سلفی‌های رادیکال جهادی اموی‌گرا همانند جبهه النصره در سوریه نیز می‌باشد که شام را پایتخت دولت اموی و گسترش آن را در هویت تاریخی خود تلقی می‌نمایند. درگیرشدن این دو سازمان درحد جنگ با یکدیگر در سوریه نیز برمبنای همین وجه تمایز قابل تفسیر است.


سوم ـ لذت خشونت و یا اعمال خشونت در فهم فرهنگی تاریخی این منطقه از اهل سنت است، منطقه‌ای که عموماً بیابان‌های غرب فرات تا حجاز را دربرمی‌گیرد؛ باتوجه به اینکه دولت‌ها و جوامع سنتی منطقه از عرصه قدرت به حاشیه رانده شده‌اند، ابزارهای قدرت داعش برای آنها غرورآفرین شده؛ لذت خشونت در ایجاد شجاعت، نترسیدن و بی‌اهمیت یافتن جان و ارزش والای مرگ در راه کسب هدف، دارای پتانسیل‌های روانی است که به لحاظ روانشناسی اجتماعی از افراد داعش به جامعه سنتی فوق و از جامعه به نیروهای رزمی داعش درحال مبادله می‌باشد. این نگرش روانشناسی اجتماعی، فراهم سازنده افراد بی‌باک، خشن و درعین حال سرسخت برای اقدامات نظامی ـ عملیاتی داعش است. این نوع خشونت که به شدت در اسلام مطرود است و در نگاه معصومین (سلام‌الله‌علیهم) به‌طور کلامی، رفتاری محکوم شده، برای کسانیکه اساساً از فرهنگ عصمت (سلام‌الله‌علیهم) به دور هستند، نه تنها مذموم نیست بلکه به‌عنوان نشانه‌های افتخار و ایثار ارزیابی می‌شود. بنابراین قبل از اینکه به این نشانه پرداخته شود باید به فرهنگی که نشانه‌های خشونت سفاکانه و بی‌رحمانه را تجویز می‌کند پرداخته شود، که درحال‌حاضر این بررسی از حد این جلسه خارج است و بحثی دیگر را می‌طلبد.
فقط باید یادآور شویم که این خشونت صرفاً محدود به پدیده داعش در منطقه فوق نیست، بلکه در سال‌های ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۳ موج وحشتناک بمب‌گذاری‌های انتحاری تروریستی در عراق، خصوصاً در بغداد، در هیچ کجای دنیا بلکه حتی در مناطق اهل سنت سلفی ـ جهادی رادیکال، طالبان در افغانستان و پاکستان نیز مشاهده نمی‌شود. ضرب آهنگ چندصد برابری عملیات‌های فوق در آمارهای ارائه‌شده قابل بررسی می‌باشد. از زمان سقوط بغداد توسط دولت آمریکا و فروپاشی نهاد قدرت صدام، گسترش این خشونت که قبلاً، صرفاً در اختیار دولت به‌شدت خشن نظامی صدام بود و یا به‌عبارتی در انحصار این دولت بود، انحصارزدایی شد و به‌طور وحشتناکی تمامی صحنه عراق را درنوردید.
جالب این است که کشته‌های این افراد در بخش عمده‌ای از جامعه اهل سنت به عنوان شهید شناخته می‌شوند که حاضرند در راه دین خدا از جان خود دست شویند. بنده در سفرم به پاکستان و حضور در بخش هیأت تحریریه روزنامه جنگ، ویژه‌نامه شهادت ابومصعب زرقاوی را مشاهده کردم و تعجب کردم، کسی که ریختن خون بی‌گناهان عراق از کودک و زن، پیرمرد و پیرزن صرف اینکه شیعه هستند برایش افتخار بود چگونه برای اهل سنت پاکستان به صرف اینکه در راه مبارزه با آمریکا تلاش می‌کند، با افتخار از وی به‌عنوان شهید نام می‌برند.
چهارم ـ جغرافیایی که درحال‌حاضر داعش در آن خود را گسترانیده است یعنی بخش‌هایی از غرب و میانه عراق و شرق و شمال سوریه، از نقاط قوت داعش در بسیج اجتماعی خود در منطقه است، اولاً بهره‌مند از رودخانه فرات و بخشی از آب‌های دجله‌اند، دوم در این منطقه بیشترین مردمی زندگی می‌کنند که با مفاهیم داعش می‌تواند همبستگی ایجاد کند. سوم، منطقه‌ای بیشتر بیابانی که مردمانی بافرهنگ زیست در مناطق سخت را در خود پرورانده است.
پنجم، مجاورت آنها با مناطق بسیار پول دار نفتی که اگر مردم و بعضی از نخبگان آنهاحاضر نیستند در راه اسلام جان ایثار کنند ولی پول‌های هنگفتی را در این راه خرج می‌نمایند و داعش از بالاترین مزیت در استفاده از این پول‌های بادآورده برخوردار است.
ششم، شکل جغرافیایی دولت خلافت اسلامی داعش دقیقاً در مرکز جهان جغرافیای جهان اسلام است و مدعیات آنها را در گسترش از وضعیت فعلی به خلافت اسلامی مورد علاقه آنها که در عرصه جهان اسلام گسترش می‌یابد و مبتنی بر تجربه خلافت عباسیان می‌باشد را بهتر در نزد هوادارانش تصویر می‌نماید.

نقاط ضعف داعش:
نشانه‌هایی که ضعف داعش را نشان می‌دهد به‌مراتب گسترده‌تر از نقاط قدرت آن می‌باشد، به عبارتی اگر یک مدیریت جمعی صورت گیرد پدیده حاکمیت داعش به‌مراتب زودتر از پدیده خلافت امیرالمؤمنین ملاعمر در افغانستان روبه زوال خواهد رفت. یادمان نرود که پایان حاکمیت طالبانیسم در افغانستان بیش از آنکه نتیجه عملیات نظامی آمریکا بوده باشد، نتیجه همکاری کشورهای همسایه افغانستان با کشورهای قدرتمند جهانی بود. این مطلب حتی در کلام مسئولین ایرانی از جمله مقام معظم رهبری بعداً منعکس گردید. ولی نحوه تبلیغات به‌گونه‌ای بود که آمریکا بیشترین سهم از تبلیغات مثبت فروپاشی دولت ملاعمر در منطقه را از آن خود کرد.
به‌هرحال از منظر نشانه‌شناسی، نشانه‌های چالش‌برانگیز داعش به سه دسته نشانه‌های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی قابل دسته‌بندی هستند.
ابتدا نشانه‌های سیاسی را مورد بررسی قرار می‌دهیم: اولاً داعش به لحاظ مانور قدرت سیاسی خود در منطقه حتی تحت حاکمیت کنونی‌اش به‌شدت در محدودیت است و این محدودیت کاملاً در عرصه حوزه‌های عملیاتی آنها قابل مشاهده است، در حال‌حاضر، در عرصه سرزمینی، بر تمامی آنچه که در نقشه خلافت خود عرضه می‌کنند، حاکمیت مطلق ندارند.
مشخص است در نقشه مناطق عملیاتی ـ رزمی آنها نیز حتی حاکمیت سرزمینی آنها قابل گسترش به مناطق تحت‌سلطه کردها و شیعیان نیست. درحالی‌که در بیان مقایسه این توانمندی برای طالبان پشتون در افغانستان آنها توانستند تقریباً تمامی افغانستان را تحت حاکمیت خود ببرند. آنها حتی مزارشریف ژنرال دوستم تا منطقه هرات اسماعیل‌خان را به تصرف خود درآوردند. ولی رهبران داعش در نقشه خلافتی که از خود نشان داده‌اند احساس اولیه آنها براین است که خود پذیرفته‌اند مناطق کردها و شیعیان از دسترس آنها خارج است، البته تلاش بسیار خواهند نمود که شهر بغداد را از آن خود کنند، بنابراین بغداد مهمترین و کلیدی‌ترین شهر در آرزوهای پنهان و عیان آنها است و جالب اینکه عدم تحقق تصرف و الحاق آن به سرزمین خلیفه، پاشنه آشیل و نقطه آغاز فروپاشی اجتماعی داعش در منطقه نیز خواهد بود.
دومین نشانه، مناطق تحت تصرف خلیفه در یک حوزه محاصره شده از قدرت‌های منطقه‌ای است. ایران را به عنوان مهمترین رقیب و همیار شیعیان و کردهای عراق، به‌شدت در چالش با خود می‌بینند، اگرچه بخش‌های وسیعی از سوریه درحال‌حاضر، مورد تصرف داعش می‌باشد ولی حاکمیت سیاسی آن، بشار اسد در جنگ با داعش است، همین‌طور در عقبه خود حزب‌الله و دولت لبنان را به همراه دارد. ترکیه در شمال منطقه داعش، درحال‌حاضر رسماً در مواجهه و حتی مقابله با داعش است، اگرچه این کشور قبلاً به علت علاقه به سقوط بشار اسد کمک‌هایی را به این سازمان کرده بود. عربستان، اردن و کشورهای حوزه خلیج‌فارس نیز رسماً کمک به داعش را اعلام نمی‌کنند، زیرا در جهان از آن به‌عنوان سازمانی تروریستی یاد می‌شود و در صورت اعلام کمک، با قطعنامه‌های بین‌المللی ضدتروریستی سازمان ملل مواجه خواهند شد. اگرچه مشخص است که این کشورها کمک‌های مالی گسترده‌ای را به این سازمان داشته‌اند. حال این‌که کمک‌ها در گذشته معطوف بوده است و یا درحال‌حاضر هم تداوم دارد، پرسشی اساسی است که باید مورد بررسی قرار گیرد ولی در دورانی که نیروهای داعش از مشروعیت بین‌المللی مبارزین علیه نظام بشار اسد برخوردار بودند، بیشتر این کمک‌ها به داعش می‌رسید. الان که داعش با عملکردهای خشونت بارش در عراق و سوریه عملاً تروریست بودن خود را اثبات کرده، این کشورها نیز با محدودیت جدی در این راستا مواجه شده‌اند. اگرچه تمامی کشورهای عربی حوزه خلیج فارس و اردن تلاش دارند که از داعش به‌عنوان یک ابزار قدرت علیه دولت‌های حاکم بر بغداد و سوریه استفاده کنند ولی هیچگاه به نظر نمی‌رسد میزان کمک‌های آنها به داعش به‌حدی باشد که در مرحله بعد شاهد شرارت آن علیه خود باشند. همچنانکه قبلاً کمک‌های بیش از حد به صدام در جنگ با ایران، تمامی کشورهای فوق را به چالش کشاند و دولت کویت را به سقوط و الحاق به عراق منتهی ساخت. مسلم است که این کشورها خصوصاً عربستان و اردن باتوجه به تجارب قبلی حتی از ورود افراد داعش به درون مرزهای خود به شدت ممانعت می‌نمایند.
سومین نشانه: کشورهای مهم منطقه‌ای غیرهمجوار، مانند مصر، پاکستان، افغانستان، هندوستان و کشورهای آسیای‌میانه و شمال آفریقا هستند، به‌عبارتی تمامی کشورهایی که در نقشه ایده‌آل خلافت‌اسلامی عباسیان قرار دارند، هیچ ارتباط و همکاری را با این پدیده نخواهند داشت، مگر اینکه گروه‌های بسیار محدودی از جمعیت‌های مردمی این مناطق به لحاظ ایدئولوژیک با اندیشه‌های داعش هم‌آوایی داشته باشند و خود را به این منطق برسانند.
چهارمین نشانه، عدم تمایل در میان کشورهای معتبر بین‌المللی و حتی برخوردهای خشن کشورهای قدرتمند بین‌المللی با پدیده داعش است. آمریکا و متحدانش عملاً از سال ۲۰۰۳، پس از سقوط صدام با گروه‌های سلفی رادیکال جهادی در عراق درگیرند. آمار کشته‌های جبهه ائتلافی فوق در عراق و افغانستان در جدول زیر قابل مشاهده است:
مسلم است اگر کشورهای دیگر از جمله روسیه و چین و کشورهای حوزه شرق آسیا عملاً در عرصه مواجهه با پدیده داعش نیستند ولی عرصه‌های تمدنی خود را به‌شدت در تمایز و نفی اندیشه‌های داعش می‌یابند، از این لحاظ داعش همانند خلافت ملاعمر در افغانستان در جهان معاصر در یک انزوای مطلق و مرگ‌آور می‌باشد. این انزوا در نهایت به کاهش توانمندی‌های اجتماعی مردم تحت نفوذ و در نهایت در چرخه بعدی به قدرت‌گیری نیروهای رقیب در عرصه حاکمیت آنها منتهی خواهد شد.
جالب اینکه محدوده ادعایی داعش به لحاظ صنعتی و اقتصادی نیز به‌شدت ضعیف می‌باشد و توانمندی‌های معدنی کشور عراق، یعنی چاه‌های نفت و گاز در مناطق شیعه‌نشین و در مرحله‌ی بعد در مناطق کردنشین قرار دارد. حتی با فرض محال اینکه داعش بتواند یا به سهولت و یا به سختی بر این مناطق دست یابد، در بهترین حالت با محدودیت‌های تحریمی که دولت صدام در عرصه فروش نفت خود داشت، مواجه خواهد شد.
چهارمین نشانه تضعیف‌کننده داعش، برآمده از خشونت افراطی داعش می‌باشد. این خشونت با تبع بشری سازگاری ندارد، نفرت جهانی را به سمت مدعیان آن بسیج خواهد نمود، اساساً می‌دانیم خشونت طبیعی که در تبع بشری مورد پذیرش، در حدی است که انگیزه دفاع را برای شخص و دولت در مواجهه با تجاوز فراهم سازد، ولی خشونت‌های نیروهای داعش به‌شدت افراطی و خارج از تصور ملل متمدن و یا ملت‌های مسلمان است.
خشونت داعش، باعث پراکنده شدن اتحادیه‌های سیاسی که وی قبلاً با آنها داشته است نیز شده است، درگیری با جبهه‌النصره در سوریه از موارد مشخص است. آنچه که در لیبی و خشونت‌های صورت‌گرفته افراطی از طرف گروه‌های سلفی رادیکالی جهادی در کشورهای عربی صورت گرفته باعث شد، آنچه که معروف به بهار عربی گردید را سریعاً به خزان مبتلا سازد. حتی آنچه که در واژه‌های ایرانی به بیداری اسلامی معروف شد، عملاً در خشونت سلفی‌ها سرکوب گردید. از این جهت به نظر رهبر انقلاب در تاریخ 93/3/6 اشاره می‌شود که معظم‌له در بیانات خود به مسئولان و سفرای کشورهای اسلامی در روز بعثت پیامبر اکرم (ص) بیان داشتند:
" به نظر ما بیداری اسلامی بوجود آمده است، سعی شد از سوی دشمنان اسلام که این بیداری را سرکوب کنند و در یک جاهایی هم سرکوب کردند، اما بیداری اسلامی سرکوب شدنی نیست." به نظر می‌رسد آن بیداری اسلامی که سرکوب گردید، مبنای خود را عترت پیامبر (ص) و آموزه‌های آنان قرار نداده بود. در مقایسه، بیداری اسلامی که از ایران بر اساس آموزه‌های اهل بیت (علیهم‌السلام) انشاءالله منتشر خواهد شد، سرکوب نشدنی است. در همین سخنرانی معظم‌له می‌فرمایند "عمیق‌ترین اختلاف‌ها و خطرناک‌ترین اختلاف‌ها، اختلاف‌های عقیدتی و ایمانی است." ایشان اضافه می‌نمایند: " یک عده‌ای، عده‌ای را تکفیر می‌کنند، عده‌ای علیه عده‌ای دیگر شمشیر می‌کشند، جنگ شیعه و سنی راه می‌اندازند و تحریکات قومی و طائفی را لحظه به لحظه افزایش می‌دهند" (سخنرانی ۶/۳/۱۳۹۳)
به‌هرحال خشونت در جریان‌های سلفی رادیکال از جمله داعش از عوامل عمده محدودکننده توانمندی‌های سیاسی ـ بین‌المللی آنان می‌باشد و در این موضوع یک اشتراک وجه بین‌المللی درحال‌حاضر نمایانگر است. گسترش خشونت‌های داعش و جبهه‌النصره در سوریه مانع از سقوط دولت بشار اسد گردید، هم‌پیمان‌های بین‌المللی نیروهای مبارز علیه بشار اسد را از هم پیمانی بازداشت. برای نمونه خانم کلینتون این ایراد را بر باراک اوباما می‌گیرد که ناتوانی برای اعطای یک کمک قابل ملاحظه برای نیروهای مردمی که ابتدا در جنگ با دولت بشار اسد بودند و شامل تظاهرکنندگان عادی بود که در میان آنها هم گروه‌های اسلام‌گرا و سکولار و غیره نیز بودند، خلأ قدرتی فراهم کرد که نیروهای جهادی (سلفی رادیکال) آن را پر نمایند. [www.Thealhlantic.com]

پدیده داعش در یک نگاه تاریخی

داعش یا دولت اسلامی عراق و شام، پدیده نوینی در عراق نیست بلکه زیرمجموعه‌ای از سازمان القاعده می‌باشد که در همان ایام عملیات نظامی آمریکا علیه صدام وارد عراق شدند، به‌عبارتی درحال‌حاضر ۱۱ سال از عمر آن در عراق می‌گذرد، همان عرب‌های افغان یا همان القاعده‌های عرب مستقر در افغانستان بودند که پس از سقوط دولت ملاعمر به سمت عراق آمدند، عراقی که به ریاست صدام در آستانه مرحله دوم عملیات نظامی آمریکا قرار داشت. مرحله اول عملیات نظامی آمریکا در ده سال قبل منتهی به اخراج صدام از کویت گردید.
در بررسی مختصری که می‌توان از جنگ آمریکا علیه صدام داشت، ارتش صدام هیچ مقاومتی را در مقابل نیروهای آمریکا نداشت، صرفاً یک مقاومت در منطقه ناصریه رقم خورد که آن هم طبق آنچه که در گزارش‌های غیررسمی اعلام شد، مربوط به همین گروه‌های جهادی سلفی بود که خود را به عراق رسانده بودند و صدام نیز به آنها احتیاج داشت. به‌هرحال پس از فروپاشی نظام بعث صدام حسین، قدرت عملیاتی گروه‌های متنوع شورشگر سنی عرب در عراق علیه آمریکا گسترده شد. از سال ۲۰۰۳ تا سال ۲۰۰۶، گروه‌های سلفی رادیکال القاعده به نام شورای مجاهدین شکل گرفت، این شورا ابتدا با نام جماعه‌التوحید و الجهاد سپس به نام تنظیم قیاده الجهاد فی البلاد الرافدین و در مرحله بعد بنام دولت اسلامی عراق، ISI ، (Islamic State of Iraq) در منطقه عمومی اهل سنت عراق (سال ۲۰۰۶) فعال شد. در ایام جنگ‌های داخلی در سوریه که حاکمیت بشار اسد بر مناطق وسیعی از کشور از دست رفت، مبارزین دولت اسلامی عراق به سمت سوریه کشانیده شدند و موجودیت دولت اسلامی عراق و شام یا همان داعش را اعلام نمودند.
بنابراین برای اکثر ایرانی‌ها و حتی رسانه‌های ایرانی پدیده داعش یک پدیده نوظهور و یکساله تصور گردیده است. خصوصاً زمانی‌که شهر موصل و چند شهر مهم عراق از حیطه دولت نوری‌المالکی خارج شد، درحالی‌که این‌طور نیست. نگاهی به نامگذاری‌های گفته‌شده نشان می‌دهد که داعش در مسیر گسترش خود اسامی خود را گسترش می‌بخشد و درحال‌حاضر خود را خلافت‌اسلامی و برای جهان اسلام می‌داند که از ابوبکر بغدادی به‌عنوان خلیفه مسلمین یاد می‌شود.

۱- خروج نیروهای آمریکایی از عراق در سال ۲۰۱۱ باعث شد بخشی از فشاری که نیروهای سلفی جهادی با آن مواجه بود برداشته شود. همان‌طور که در جدول آمار کشته‌های آمریکایی‌ها در عراق آمده است سال ۲۰۰۵ الی ۲۰۰۷ بیشترین تلفات را داعش به نیروهای آمریکایی وارد ساخت، اگرچه بخشی از این تلفات ناشی از دولت اسلامی عراق بود، بخش دیگر آن از سوی سایر نیروهای درگیر با آمریکا بود. در این زمان‌ها نیروهای شیعه مبارز با آمریکا مانند جیش‌المهدی نیز به رقابت‌های پارلمانی و کسب قدرت در پارلمان عراق فکر می‌کردند. فعال‌شدن داعش با نام دولت اسلامی عراق پس از خروج آمریکا باعث شد موج وسیع بمب‌گذاری‌ها را در عراق خصوصاً در بغداد اجرا نمایند. عملاً عراق از سال ۲۰۱۲ تا سال ۲۰۱۳ درگیر یک جنگ داخلی به شکل عملیات انتحاری در مجامع عمومی از طرف تروریست‌های سلفی گردید.

۲- جنگ داخلی در سوریه نقطه عطفی برای مدعیان جدید دولت اسلامی عراق شد و گسترش آن را به نام دولت‌اسلامی عراق و شام رقم زد. دو پدیده باید همزمان بررسی شود، در بررسی اجتماعی موضوع پدیده‌ی اول پس از فروپاشی نظام بعث عراق، بخش عمده‌ای از جمعیت شیعیان معارض و رانده شده از ظلم صدام که در سوریه و خصوصاً در دمشق و در حومه زینبیه بودند، با سقوط صدام از سوریه به مناطق خود در عراق آمدند. پدیده‌ی دوم درگیری‌های اهل سنت و بعثی‌ها با آمریکا باعث شد موج جدیدی از پناهندگان اهل سنت عرب به سوریه بروند، خروج آنها که بنا به آمار به بیش از یک میلیون نفر نیز می‌رسد باعث شد که در مناطق همجوار مرز در سوریه بیشتر استقرار یابند و مناطق شرقی سوریه رابرای کمک به مبارزین خود در عراق تجهیز نمایند، بیشترین نیرویی که آمریکا با گروه‌های معارض در عراق روبروی خود می‌یافت، نیروهایی بودند که مدام در دوسوی مرزهای سوریه و عراق در تردد بودند، اخطارها و گزارش‌ها و حتی تهدیدهای دولتمردان عراقی و آمریکایی به مسئولین دولت سوریه در آن زمان، مانع از این ترددها نگردید. آمریکایی‌ها هم هیچگاه نتوانستند حاکمیت دولت عراق را بر مرزهای این کشور با سوریه تکمیل نمایند. بنابراین مرزهای متزلزل عراق و سوریه با شروع جنگ‌های داخلی در سوریه، عملاً فروپاشیده شد و هیچ نیروی رسمی که در دو سوی مرز پاسخگو برای ممانعت از رفت و آمد تروریست‌ها باشد نبود. بنابراین دولت داعش با یگان‌های رزمی و امنیتی که از مهاجرین فراری عراقی در آنسوی مرز در شهرهای الرقه و دیرالزور و سایر نواحی هم‌مرز از قبل تشکیل شده بود، در دوسوی مرز مستقر گردید.

۳- ناتوانی دولت عراق، نوری‌المالکی، در حفظ نیروهای معروف به جیش‌السهوه می‌باشد. نیروهایی که آمریکایی‌ها از میان قبایل اهل سنت عراق برای مقابله با نیروهای القاعده تجهیز کرده بودند. دولت نوری‌المالکی هزینه این نیروها را تأمین نکرد و با احساس تبعیض که به‌صورت تصاعدی جامعه اهل سنت پس از روی کار آمدن نوری المالکی احساس می‌کرد، باعث شد فضای اجتماعی برای جذب و نیروگیری دولت اسلامی عراق و شام بیشتر فراهم شود و شهرهای فلوجه و الرمادی نیز سقوط نمایند.

۴- اتحاد گروه‌های مبارز بعثی عراق با داعش چهارمین عامل گسترش داعش می‌باشد، ازجمله پیوستن جیش الطریقه النقشبندیه (JRTN) به رهبری عزت ابراهیم الدوری با دولت اسلامی عراق و شام باعث شد توانمندی‌های رزمی این سازمان بهینه گردد. عزت ابراهیم الدوری معاون اول صدام بود و از طرف صدام بر تمامی سازمان‌های اطلاعاتی عراق اشراف سازمانی داشت.
عزت ابراهیم الدوری در نظام اطلاعاتی صدام بالاترین مسئولیت را در عملیات ضدکودتایی علیه صدام برعهده داشت، وی توانست ارتش کودتاگر قبلی عراق را که در تاریخ خود ۱۰ کودتای موفق داشت در اوج همه فشارهایی که صدام بر ارتش وارد می‌نمود، نسبت به کودتا علیه او خنثی نماید. این مرد پیچیده‌ی اطلاعاتی توانسته بود سازمان اطلاعاتی در سایه نیز برای صدام ایجاد نماید، به‌عبارت دیگر سازمان اطلاعاتی غیررسمی صدام را سازماندهی می‌کرد که حتی چگونگی عملکرد آن بر دولتمردان آمریکایی و عراقی نیز تاکنون چندان آشکار نشده است. عزت ابراهیم الدوری توانسته بود در یگان‌های رسمی ارتش پس از صدام بیشترین نفوذی از نیروهای بعثی را داشته باشد. بنابراین بخشی از گسترش سازمان رزم داعش ناشی از این مسأله است که توانمندی‌های بعثی‌ها که به‌شکل نفوذی در درون ارتش پس از صدام وجود داشت آشکار گردد و از این جهت بود که ارتش عراق زمانیکه نیروهای داعش حملات خود را به مهمترین شهرهای شمالی عراق از جمله موصل شروع کردند، به‌گونه‌ای خاص به‌شدت آسیب دید.
ائتلاف بین داعش و گروه ارتش نقشبندی را مهمترین عامل باید دانست، قبل از این جیش الطریقه النقشبندیه با دولت اسلامی عراق حتی درگیر هم بودند و از یکدیگر کشته و زخمی نیز می‌گرفتند. زیرا نیروهای عزت ابراهیم الدوری با انگیزه‌های ملی‌گرایی و برای حفظ عراق صدامی علیه اشغالگری آمریکا می‌جنگیدند، درحالی‌که مدعیان ایدئولوژیک دولت اسلامی با آنها کاملاً متفاوت و حتی متمایز بود. نیروهای جیش الطریقه در مناطق قبایلی کرکوک، راشد، دیاله شمالی و صلاح الدین نفوذ مسلطی داشتند.
این چهار عامل باعث شد که دولت اسلامی عراق و شام (داعش) توانمندی‌های خود را در تصرف شهرهای مهم منطقه سنی عراق به‌دست آورد. اگرچه داعش به‌لحاظ استعداد نظامی خود بیش از چهار هزار نفر نیرو ندارد و از لحاظ نظامی تعداد زیادی برای رویارویی با دولت عراق نیست ولیکن پذیرش اجتماعی و شعارهای آنها در منطقه اهل سنت را باید مقوله اصلی دانست. داعش از سال ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۰ بنا به ادعاهای آمریکایی‌ها بیش از هزار نفر از نیروهای خود را در مبارزه با آمریکا از دست داده‌اند. اولین فرمانده نظامی آنها به‌نام ابومصعب الزرقاوی در حمله موشکی آمریکا در سال ۲۰۰۶ کشته شد. در سال ۲۰۱۳ گسترش سرزمین آنها به سوریه و در سال ۲۰۱۴ دولت اسلامی داعش را در شهر فلوجه اعلام کردند. بعد از کشته شدن ابومصعب الرزقاوی، ابو ایوب مصری در تاریخ ۲۰۱۰ کشته شد و سپس ابوعبدالله راشد البغدادی در سال ۲۰۱۰ کشته شد، درحال‌حاضر ابوبکر البغدادی خلیفه وقت داعش می‌باشد.

راهبرد آمریکا نسبت به داعش

همانطور که گفته شد ـ در تاریخچه نظامی‌گری آمریکا با داعش، از همان ابتدای اشغال عراق رویارویی نظامی با این گروه برجسته می‌گردد.
داعش با همه اسامی که در قبل بر روی خود می‌گذاشت در راهبرد امنیتی عراق به‌عنوان دشمن و در عملیات‌های نظامی آمریکا مورد هدف قرار می‌گرفت.
اولین راهبرد آمریکا، مبارزه با تروریسم(war against terror) ابتدا علیه صدام حسین و حذف وی از قدرت و گسترش نظام دموکراسی در عراق نام گرفت، در این راهبرد عملیاتی آمریکا در ائتلافی با متحدینش عملیات نظامی خود را از سال ۲۰۰۳ الی ۲۰۱۱ تداوم بخشید.

تلفات ائتلاف نظامی در عراق برحسب سال

تلفات آمریکا در عراق ۲۰۰۳-۲۰۱۲ = ۴۸۰۴ نفر
تلفات آمریکا در افغانستان ۲۰۰۱-۲۰۱۴ = ۳۴۶۵ نفر

آمریکا در سال ۲۰۱۱ با اعلام پیروزی نیروهای خود را از عراق خارج نمود، درحالی‌که نتوانست از مالکی برای حضور ۱۰ الی ۱۵ هزارنفر نیرو در عراق مجوز بگیرد. البته قرار شد تحت عنوان اداره همکاری امنیتی (office of security coopration) چندصد پرسنل نظامی و به همین تعداد پیمانکار نظامی را تحت عنوان مشاورین نگه دارد.
دومین راهبرد آمریکا، تداوم آموزش نیروهای مسلح عراق می‌باشد. همین اداره با بودجه‌ای برابر با ۸ میلیارد دلار، تجهیزاتی که عراق از کمپانی‌های آمریکایی می‌خرد را در عراق آموزش می‌دهد.
جنرال مارتین.ای.دمپزی (Martin.E.Dempsey) رئیس ستاد مشترک نیروهای مسلح آمریکا بیان می‌کند که در این اداره یک تعداد مشاورین و مربیان نسبتاً کوچک که نیروهای امنیتی عراق را هدایت و مشاوره دهند وجود دارد، به‌نحوی‌که نیروهای عراقی شکاف توانمندی‌های خود را از حوزه آموزش تا حوزه عمل پر نمایند، عراقی‌ها بتوانند برنامه‌های آموزشی خود را تداوم بخشند، همچنین توانایی بکارگیری تجهیزات جدید را حاصل نمایند.
سومین راهبرد آمریکا، همکاری با عراق درحوزه ضدتروریسم می‌باشد. اداره فوق با ۴۵۰۰ نیروی مخصوص عراقی نیز در حوزه فرماندهی ضدتروریسم همکاری می‌نماید. اساساً آمریکا چون در عراق با شعار جنگ علیه تروریزم جنگید، نمی‌تواند به لحاظ رسمی و عملی متحد خودش را یعنی دولت جایگزین در بغداد را چه دولت آقای ابراهیم جعفری، چه دولت نوری‌المالکی و چه هر دولت دیگر را در تداوم این شعار کمک ننماید.
دولتمردان عراقی و آمریکایی پس از خروج آمریکا از صحنه نبرد عراق با همه نگرانی‌هایی که تاکنون نوری‌المالکی نسبت به آمریکا داشته و یا انتقادهایی که آمریکا به لحاظ آنچه که معتقدند گرایش مالکی به یک نوع اقتدارگرایی در نظام سیاسی عراق بوده است، به دولت نوری‌المالکی داشته، مطلبی را برخلاف راهبرد فوق نگفته‌اند.
چهارمین حوزه راهبردی آمریکا در عراق، حفظ وحدت شمال (کردها) با جنوب (شیعیان) می‌باشد. اداره همکاری امنیتی (osc) در عراق ناظر به حفظ این وحدت نیز می‌باشد، جلوگیری از بروز اختلاف بین کردها و پیشمرگان کرد با نیروهای نظامی تازه تأسیس عراق یکی از مهمترین مسائلی بود که در راهبرد آمریکا چه در دوران حضورش در عراق و چه پس از حضور موردنظر دارد. خصوصاً اینکه کردها به مناطق تحت نفوذ خود حساس‌اند و منطقه کرکوک را از قدیم مورد ادعای خود می‌دانستند. این منطقه در دوران صدام کردزدایی شد و عرب‌های مناطق دیگر در آن اسکان یافتند، بنابراین جابجایی اقوام پس از صدام یکی از اهداف کردها و یکی از مباحث پرچالش آنها با دولت حاکم در عراق بوده و خواهد بود.
آمریکا پس از خروج از عراق به غیر از موارد فوق نتوانست موافقت مقامات عراقی برای امضای یک توافقنامه استراتژیک برای حفظ نیروهای نظامی خود در عراق کسب نماید. این ناتوانی هم از طرف دولت آمریکا بود، هم از طرف دولت عراق، زیرا دولت اوباما برای نگهداری یک تعداد نیروی نظامی با توجه به شعارش در دور اول ریاست جمهوری که خواستار خروج همه نیروهای آمریکا از عراق بود، عملاً برخلاف شعارش عمل می‌کرد. زیرا قبلاً در دولت جورج بوش زمان‌بندی خروج نیروهای آمریکایی تا سال ۲۰۱۱ بسته شده بود و جورج بوش نیز این زمان‌بندی را از دو جهت مطرح نموده بود، اولاً در فضای ضدجنگ موجود در آمریکا مانع از روی‌کار آمدن دموکرات‌ها گردد، ثانیاً با محدود نمودن نیروهای معارض دولت عراق عملاً شعار مبنی بر موفقیت در رسالت استقرار دولت نوین در عراق را تصور داشت.
دولت عراق هم با خواسته‌های جانبی در حضور نیروهای نظامی آمریکا در عراق موافق نبود، زیرا آمریکایی‌ها خواستار آن بودند که نیروهایی که در عراق باقی می‌مانند از توافقنامه مصونیت لازم در مقابل قوانین جزایی عراق برخوردار باشند، نوری‌المالکی اگرچه پس از خروج نیروهای آمریکایی، در ماه بعد به آمریکا رفت و تلاش نمود در چهارچوب یک توافقنامه استراتژیک بخشی از نیروهای آمریکا را در عراق نگه دارد ولی به‌خاطر محدودیت فوق و فشارهای گروه‌های سیاسی اجتماعی در عراق، امر مصونیت دادن به نیروهای آمریکایی را به مجلس سپرد که درنهایت مجلس نیز با رد مطلب فوق مانع از توافقنامه گردید.
راهبرد آمریکا، با عدم حضور افراد نظامی در عراق همچنان در مبارزه با تروریسم و حفظ دولت عراق است. عدم تمایل به حضور نظامی‌ها در عراق یک راهبرد صرفاً عراقی نیست بلکه، عدم حضور نظامی‌ها یک راهبرد منطقه‌ای می‌باشد. از سال ۲۰۰۷ تا سال ۲۰۱۰ آمریکا توانست یک آرامش نسبی در عراق فراهم نماید و در زمان خروج کمترین تلفات نظامی را تجربه کند ولی اتخاذ راهبرد عدم حضور نظامی‌ها در مبارزه با تروریسم ارتباطی با آرامش و عدم آرامش در منطقه ندارد. این نتیجه حاصل نمی‌شود که اگر آرامش نسبی در منطقه از دست رفت، آمریکا حضور نظامی‌اش را در عراق یا در هر کشور دیگر منطقه خاورمیانه برجسته سازد، آیا این یک راهبرد آمریکایی مستقل از رویکرد جناح‌های سیاسی دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان است یا خیر؟ در این زمینه نمی‌توان پاسخ قطعی داد ولی ملاحظاتی وجود دارد که نشان می‌دهد راهبرد عدم حضور نظامیان در عرصه نبرد در منطقه، یک راهبرد بلندمدت و مستقل از نگرش‌های دوحزب است.
برای وصف "عدم حضور نظامی‌ها" با "عدم حضور نظامی" باید یک خط تمایز کشید. این دو مفهوم کاملاً متفاوت است آمریکایی‌ها حضور نظامی خواهند داشت ولی نظامی‌های خود را در صحنه‌های رزم وارد نخواهند کرد. حضور نظامی آمریکا صرفاً درحد عملیات‌های شناسایی نظامی در راستای جنگ علیه تروریسم و درصورت نیاز عملیات‌های محدود نظامی و پیشگیرانه و یا فعال در عرصه مبارزه با تروریسم خواهد بود. درهمین رابطه هم تجربه تلخ آنها در لیبی که منتهی به سقوط دولت لیبی به رهبری معمر قذافی شد و سپس کشور به کشمکش‌های داخلی کشیده شد باعث گردید، در تجربه بعدی یعنی در اوج رویارویی نیروهای معارض علیه بشار اسد و با نظر به اینکه نیروهای معارض عملاً هم دسترسی‌های دولت بشاراسد به خارج از دمشق را در اختیار داشتند، از عملیات نظامی سرنوشت‌ساز علیه نیروهای بشار اسد استفاده نکند. به‌عبارت دیگر راهبرد عملیاتی نظامی آمریکا در سوریه به حد لیبی نیز افزایش نیافت. حتی اولتیماتوم مبنی بر استفاده از نیروهای نظامی (هوایی) در صورت بکارگیری عملیات‌های شیمیایی را نیز نادیده گرفت، این موضوع نشان می‌دهد که آمریکا تلاش خود را برای حضور نظامی حتی در حد عملیات‌های نظامی هوایی هم بسیار محدود کرده است.
از مهمترین مباحثی که راهبرد عملیات نظامی با حضور نظامیان در صحنه نبرد را برای آمریکا اگر نگوییم سخت بلکه احتمال آن را بسیار کم کرده است، در دو حوزه مورد ارزیابی قرار می‌گیرد:
۱- حوزه هزینه‌های نظامی
۲- حوزه تلفات نیروهای نظامی
در حوزه هزینه‌های نظامی، جنگ‌های آمریکا بسیار پرهزینه شده است، خصوصاً اگر این جنگ‌ها با کاربرد نیروهای زمینی و تفنگداران دریایی همراه باشد. در جنگ اول آمریکا با عراق چون بخش عمده‌ای از هزینه‌های جنگ را اعراب و خصوصاً کویت متقبل شدند، چندان فشاری بر آمریکا وارد نیامد و جنگ نیز در زمان محدودی و با عملیات نظامی زمینی تقریباً دو روزه پایان یافت ولی در جنگ دوم که منتهی به دولت‌سازی نوین در عراق شد، برآوردی از هزینه‌های آن نداشتند. اگر چه پژوهشگرانی مانند آنتونی‌کردزمن هزینه احتمالی آمریکا را در جنگ حذف صدام برآورد نموده بود. وی هزینه یک جنگ یک ماهه برای حذف صدام را هفتاد میلیارد دلار و تداوم جنگ پس از حذف صدام ناشی از ناآرامی‌های داخلی را به ۳ الی چهار هزار میلیارد تخمین زده بود که عملاً پیش‌بینی نسبتاً واقع‌بینانه‌ای بود و همین‌طور نیز شد، مرحله دوم که به تثبیت دموکراسی در عراق معروف شد، با برگزاری چندبار انتخابات در عراق در شرایط پرتنش داخلی همراه بود.

راهبرد مقابله با داعش

به‌نظر می‌رسد آمریکا در حوزه دکترین ضدتروریست یا جنگ علیه تروریسم راهبرد اصلی خود را از یک راهبرد نظامی تهاجمی به سمت یک راهبرد همکاری‌های منطقه‌ای و بین‌المللی درحال گسترش می‌داند. همان‌طور که گفته شد آمریکا در منطقه پرآشوب خاورمیانه حضور نظامی خواهد داشت ولی آن را به حداقل خواهد رساند. آمریکا معتقد است زمانی از عراق خارج شده است که عراق توانمندی مبارزه با تروریسم را دارد و ضرورتی برای عملیات‌های نظامی مستقلانه آمریکا نیست.
آمریکا که از روند شکل‌گیری داعش از ابتدای درگیری‌اش با آن از سال ۲۰۰۳ آگاهی دارد، هم‌اکنون به دستور اوباما چندین عملیات هوایی علیه آن انجام داده است، این عملیات نظامی محدود هوایی پس از اینکه داعش خشونت نسبت به افراد بی‌گناه و شهروندان عادی عراقی را ادامه داد، یعنی کشتار ایزدی‌ها و مسیحیان و کردها، انجام گرفت و بیش از آنکه وجهه‌ای از یک عملیات نظامی به نفع یکی از طرفین داشته باشد، چهره‌ای از عملیات‌های بشردوستانه را تجلی بخشید.
این نوع رفتار سیاسی از فرآیندهای نظامی عملیاتی از کاخ سفید ادعاهای قبلی مبنی بر اینکه آمریکا از راهبرد مستقیم و تهاجمی و یکجانبه در حوزه ضدتروریسم به راهبرد غیرمستقیم و غیرنظامی و مبتنی بر دیپلماسی چندجانبه‌گرایانه تمایل دارد، و خصوصاً تلاش می‌کند این راهبرد را با بهره‌مندی از امکانات منطقه‌ای تقویت ‌نماید. البته این یک نظر نسبتاً همیشگی است ولی با استثنایی روبروست مگر اینکه، جبهه تروریسم حمله‌ای در ابعاد یازده سپتامبر در مرکز آمریکا انجام دهد و پتانسیل‌های اجتماعی آمریکا را از فضای ضدجنگ کنونی به فضای پرالتهاب نظامی‌گری مقابله به مثل افزایش دهد و روحیه ناتوان سربازان افسرده آمریکایی را در حضور پررنگ در مناطق جهان برانگیزد. آیا این امکان‌پذیر است؟
با نگاهی به شعارهای داعش، جواب منفی است. داعش القاعده نیست که وجه مخالفتش را در مقابله صرف با نیروهای آمریکایی بداند، و حمله به برج‌های دوقلو در نیویورک را تدارک ببیند. داعش تمام وجه خود را در ایجاد یک خلافت به مرکزیت بغداد قرار داده است. داعش در یک مرحله بالاتر، دشمنش را ایرانی‌ها و یا همان به زعم خود صفویان، می‌داند که با کمکشان دولت مستقر در بغداد را در اختیار شیعیان عرب تأمین و تضمین می‌نمایند.
بنابراین با توجه به شعارهای منطقه‌ای داعش، راهبرد مبارزه علیه تروریسم آمریگا به‌گونه‌ای خواهد بود که از یک همگرایی منطقه‌ای و از پتانسیل‌های منطقه‌ای و توانمندی‌های دولت عراق و کردها بهره جوید، اگرچه در صورت نیاز عملیات‌های محدود هوایی نظامی را هم در منطقه انجام خواهد داد.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۰/۲۳
علیرضا سلیمانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی